פֿـــــــــבایا..
هفت میلیارב نفر مالــ [تو]
اینــ یڪ نفر مالــ [م
ـךּ]
داره بارون میاد کوچه بازم لبریزه احساسه
هنوزم نم نم بارون صدای ما رو میشناسه
همین دیروز بود انگار تو با من تو همین کوچه
میگفتی زندگی وقتی تو با من نیستی پوچه
آهای بارون پائیزی کی گفته تو غمانگیزی
تو داری خاطراتم رو تو ذهن کوچه میریزی
داره بارون میاد کوچه بازم لبریزه احساسه
هنوزم نم نم بارون صدای ما رو میشناسه
توی تقویم ما دو تا بهار از غصه میسوزه
واسه ما اول پائیز هنوزم عید نوروزه
آهای بارون پائیزی کی گفته تو غمانگیزی
تو داری خاطراتم رو تو ذهن کوچه میریزی
ترانه سرا: امیر ارجینی

میگویند باران که میزند بوی “ خاک ” بلند می شود...
اما اینجا باران که میزند بوی “ خاطره ها ” بلند میشود!
بگــذار آغوشم بـــرای همیشه یخ بـــزند .
نمی خواهم کسی شال گردن اضافی اش را دور گـردن احساسم بیاندازد ...
دیگه نه بحــث می کنـم.. نــه توضیـــح میـــدم... نه توضـــیح میــخوام... نه دنبال دلیـــل میگـردم...! فقط نگاه میکنــم و ســـکوت میکنم و.... فاصلــه می گیــــرم.....!!!
هرگاه قلبت شکست..........
تکه های شکستشو خودت جمع کن .....
تا هر ناکسی دسته زخمیشو به رخت نکشه..........!!!!!
حالا دیگر دلم نه عشق میخواهد
نه دروغ های قشنگ!
نه ادعاهای بزرگ
نه بزرگ های پر ادعا!
دلم یك فنجان قهوه داغ می خواهد و یك دوست
كه بشود با او حرف زد و پشیمان نشد...

تو کجایی سهراب؟
آب را گل کردند،چشم هارا بستند
و چه با دل کردند...
وای سهراب کجایی آخر؟
زخم ها بر دل عاشق کردند،
خون به چشمان شقایق کردند
تو کجایی سهراب؟
که همین نزدیکی عشق را دار زدند،
همه جا سایه دیوار زدند
ای سهراب کجایی که ببینی حالا
دل خوشی مثقالیست،دل خوشی سیری چند؟
صبر کن ای سهراب
قایقت جا دارد...؟
همین که یک نفر از دور ، لباسش رنگ تو باشه
همین که تو مسیر من ، یه گلفروشی پیدا شه
بازم یاد تو می افـــــــتم
همین که عصر یک جمعه ، آدم تو خونه تنها شه
همین که یک نفر اسمش شبیه اسم تو باشه
بازم یاد تو می افـــــــتم
آن كه در را محكم می كوبد
به اهل خانه نزدیك ترست
آن كه در را آهسته می كوبد
غریبه ای ست
كه قصد آشنایی دارد
اما بدان
آن كه پشت در منــتظـــر است
از همه عاشـــــق تر است
يارمحمد اسدپور
نمی دانم آخر این دلتنگی ها به کجا خواهد رسید ... !
دنیا پــــــُر شده از قاصدکهایی که ...
راهشان را گـــــم می کنند !
نـــــــه میتوانی خبری دهی... !!!
و نــــــــه خبری بگیری...
از قوی بودن خسته ام ؛
دلم یک شانه می خواهد تکیه دهم به آن،
بی خیال همه دنیا،
و دلتنگیهایم را ببارم...!!!
اگر کسی تو را با تمام مهربانیت دوست نداشت....
دلگیر مباش که نه تو گناهکاری و نه او....!!!
آنگاه که مهر می ورزی مهربانیت تو را
زیباترین معصوم دنیا می کند....
پس خود را گناهکار مبین...
من عیسی نامی را می شناسم که ده بیمار را در یک روز شفا داد...
و تنها یکی سپاس گفت!!!
من خدایی را می شناسم که ابر رحمتش به زمین و زمان باریده،
یکی سپاس می گوید و هزاران نفر کفر...!!!
پس مپندار بهتر از آنچه عیسی و خدایش را سپاس گفتند،
از تو برای مهربانیت قدردانی می کنند!!!
پس به راهت ادامه بده...!!!